درختِ هفتم
جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ب.ظ
تا حالا دقّت کردین که آدم چقدر تو زندگیش با "نشدن"ها روبهرو میشه؟
حتمن دقّت کردین. بهنظرم نمیشه آدم اونقدر خوشبخت و خوشحال و همهچی تموم باشه که هیچوقت تو زندگیش به یه مانع مثه این برخورد کنه. بعضی چیزا نمیشن، هرکاری هم که بکنی، هرجوری هم که براشون تلاش کنی، نمیشه انجام بشن. انگار طلسم شدن. هروقت میری سمتشون، یا اونقدر سختن، اونقدر دورن که میترسی ادامه بدی و این ترس، ترسِ دُرستیه. یا اونقدر بعدِشون اتقّاق میبینی، اونقدر چیزایِ بد میبینی که نمیخوای بری. اینجوریه که بعضی کارها میمونن و هیچوقت انجام نمیشن. نمیخوام بگم خیلی کار دارم که انجامشون ندادم. ولی خب، کارهایی بوده که ولشون کردم برایِ این نشدنها.
البّته نمیشه گفت کار. شاید برای اینکه ایناسم رو داشتهباشن، زیادی زوده. بیشتر میشه گفت آرزو. یا یهچیزی تو همین زمینهها. حس بدیه که بهترین آرزوهاتو رها کنی. فقط به این دلیل که نمیشن. مثه یه درخته که خودت کاشتیش و رشد کردنشو دیدی، مثه یه خونهست که خودت براش زحمت کشیدی. حالا یه تبر، یه کلنگ بهت میدن و دستور میدن،بندازش، خرابش کن. باید چشماتو ببندی و پنبه بذاری تو گوشِت و هرچی میگن انجام بدی. چون نمیشه چیزی که تو ساختی واقعی باشه. البّته همیشه اینطوری نیست که یه "بقیه"ای در کار باشه. گاهی وقتا، خودت باید بفهمی که نشدنی، نشدنیه. اینطوری دِل کندن سختترم میشه.
بعد، گاهی آدم اونقدر موجودِ عجیبیه که تو این شرایطِ کنار اومدنِ سختِ با "نشدن"ها، میخواد آروم باشه. اصلن چطوری ممکنه اینقدر گستاخ باشه؟ وقتی ذهنش داره آرزوهایی رو که باهاشون آرامش داشت رو حل میکنه، چطور جرئت میکنه آرزویِ آرامش هم بکنه؟ مگه چیزی هم مونده برایِ آروم شدن؟ چطوری باید وقتِ خرابکردن، درست کرد؟ اونم تو وضعیتی که نه زمانی برایِ خراب کردن هست، نه درست کردن. بهخاطرِ یه چیزِ نشدنیِ ساده، کُلِّ زندگی رو هوا میمونه. آدم هم میمونه سرِ جاش. خشک میشه. ادامه بده که یهروز سختترش رو تجربه کنه؟ برگرده که همهچیزو درست کنه وقتی میدونه بیفایدهست؟ چمیدونم... تموم شد. حرفی نمونده.
+ کاش به این طالعبینیها اعتقاد داشتم. میرفتم پول میذاشتم کفِ دستِ یکی، اونم کفِ دستمو میخوند و میگفت سجّاد، برو که همهچی خوبه! منم مثه بچّهی آدم میرفتم سر زندگیم... :D اینقدرم لازم نبود وقتِ خودمو با نوشتنِ اینچیزای بالایی تلف کنم.
+ میدونی یاس، هنوزم رو همون حرفِ قدیمی هستم. خوشحالم که گاهی میتونم بهش عمل کنم. یادته؟
گرم بخند.
حتمن دقّت کردین. بهنظرم نمیشه آدم اونقدر خوشبخت و خوشحال و همهچی تموم باشه که هیچوقت تو زندگیش به یه مانع مثه این برخورد کنه. بعضی چیزا نمیشن، هرکاری هم که بکنی، هرجوری هم که براشون تلاش کنی، نمیشه انجام بشن. انگار طلسم شدن. هروقت میری سمتشون، یا اونقدر سختن، اونقدر دورن که میترسی ادامه بدی و این ترس، ترسِ دُرستیه. یا اونقدر بعدِشون اتقّاق میبینی، اونقدر چیزایِ بد میبینی که نمیخوای بری. اینجوریه که بعضی کارها میمونن و هیچوقت انجام نمیشن. نمیخوام بگم خیلی کار دارم که انجامشون ندادم. ولی خب، کارهایی بوده که ولشون کردم برایِ این نشدنها.
البّته نمیشه گفت کار. شاید برای اینکه ایناسم رو داشتهباشن، زیادی زوده. بیشتر میشه گفت آرزو. یا یهچیزی تو همین زمینهها. حس بدیه که بهترین آرزوهاتو رها کنی. فقط به این دلیل که نمیشن. مثه یه درخته که خودت کاشتیش و رشد کردنشو دیدی، مثه یه خونهست که خودت براش زحمت کشیدی. حالا یه تبر، یه کلنگ بهت میدن و دستور میدن،بندازش، خرابش کن. باید چشماتو ببندی و پنبه بذاری تو گوشِت و هرچی میگن انجام بدی. چون نمیشه چیزی که تو ساختی واقعی باشه. البّته همیشه اینطوری نیست که یه "بقیه"ای در کار باشه. گاهی وقتا، خودت باید بفهمی که نشدنی، نشدنیه. اینطوری دِل کندن سختترم میشه.
بعد، گاهی آدم اونقدر موجودِ عجیبیه که تو این شرایطِ کنار اومدنِ سختِ با "نشدن"ها، میخواد آروم باشه. اصلن چطوری ممکنه اینقدر گستاخ باشه؟ وقتی ذهنش داره آرزوهایی رو که باهاشون آرامش داشت رو حل میکنه، چطور جرئت میکنه آرزویِ آرامش هم بکنه؟ مگه چیزی هم مونده برایِ آروم شدن؟ چطوری باید وقتِ خرابکردن، درست کرد؟ اونم تو وضعیتی که نه زمانی برایِ خراب کردن هست، نه درست کردن. بهخاطرِ یه چیزِ نشدنیِ ساده، کُلِّ زندگی رو هوا میمونه. آدم هم میمونه سرِ جاش. خشک میشه. ادامه بده که یهروز سختترش رو تجربه کنه؟ برگرده که همهچیزو درست کنه وقتی میدونه بیفایدهست؟ چمیدونم... تموم شد. حرفی نمونده.
+ کاش به این طالعبینیها اعتقاد داشتم. میرفتم پول میذاشتم کفِ دستِ یکی، اونم کفِ دستمو میخوند و میگفت سجّاد، برو که همهچی خوبه! منم مثه بچّهی آدم میرفتم سر زندگیم... :D اینقدرم لازم نبود وقتِ خودمو با نوشتنِ اینچیزای بالایی تلف کنم.
+ میدونی یاس، هنوزم رو همون حرفِ قدیمی هستم. خوشحالم که گاهی میتونم بهش عمل کنم. یادته؟
گرم بخند.
۹۴/۰۴/۱۹